در دوران کودکی بزرگ ترین ترس کودک جدا شدن از مادر است که برای بقا به طور غریزی در او به وجود میآید؛ بهگونهای که در نوزاد هفتماهه ترس از چهره ناشناس و غریبه پدید میآید و به دنبال آن در صورت شکلگیری دلبستگی ناایمن اضطراب جدایی به وجود خواهد آمد. ترسهای دوران کودکی به نوعی واکنش به محیط اطراف و کمبود امنیت در آن است.
طی دوران رشد ما شاهد ترسهای مختلفی از جمله ترس از صدای بلند و اشیای تیره در کودکان زیر یک سال و ترس از تاریکی، حیوانات، هیولا، ارواح و. در کودکان بزرگتر خواهیم بود که قابل انتظار و اغماض خواهند بود زیرا گذرا هستند و برخورد صحیح با آن از بین رفتن آنها را امکانپذیر میکند. چنانچه ترسهای طبیعی ادامه پیدا کرده و شدت یابد، با علایمی چون اختلال در خواب، پرخاشگری، ناخن جویدن، شبادراری و لکنت زبان مواجه خواهیم شد که زندگی روزانه کودک را دچار اختلال میکند و در این زمان مراجعه به روانشناس کودک اامی بوده و در صورت عدم رسیدگی به موقع به وخامت آن افزوده خواهد شد و عملکرد کودک را در بزرگسالی در حوزههای تحصیلی و شغلی و خانوادگی دچار خدشه میکند.
تقریبا پنج درصد از کودکان ملاکهای تشخیصی یک اختلال اضطرابی را در طول دوران کودکی خود تجربه میکنند و از شایعترین اضطرابها در کودکان میتوان به اضطراب جدایی اشاره کرد که در کودکان 8/2 درصد و در نوجوانان حدود هشتدرصد است. اگر بخواهیم عوامل تاثیرگذار در به وجود آمدن اضطرابهای کودکان را دستهبندی کنیم، میتوانیم به عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی اشاره کنیم؛ از عوامل فردی سرشت ذاتی کودک و آنچه از والدین خود در ژنهایش ذخیره کرده است و بیماری صعبالعلاج و مزمن که گاهی از آغاز تولد درگیرش ساخته است نقش بسیار پررنگی را به خود اختصاص میدهد.
خانواده اولین محیط اجتماعی است که کودک تجربه میکند و در ایجاد اضطرابهای کودک سهم بسیار زیادی دارد؛ نزاع و کشمکش والدین، بیماری سخت و طولانی والدین، جداییهای موقت و طولانیمدت از والدین، جدایی و طلاق والدین، مرگ یکی از نزدیکان، سختگیری و تضادهای انضباطی والدین و تولد نوزاد جدید، اعمال فشار برای بهترین و کامل بودن در زمینههای مختلف و سبک تربیتی مستبدانه والدین که جایی برای اظهارنظر فرزندان باقی نمیگذارد، از عوامل مهم ایجاد استرس کودکان در خانواده است. زمانی که کودک رفتن به مهدکودک را آغاز میکند با اجتماع بزرگتری از انسانها وارد مناسبات اجتماعی میشود و محیط اجتماعی دیگری را تجربه میکند.
در این زمان تعدادی از کودکان که هنگام جدایی دچار اضطراب جدایی میشوند، در واقع نگران آسیب دیدن والدین یا خودش، از دست دادن والدین یا رخ دادن حادثهای ناگوار و اتفاقی ناخواسته میشوند. چنین کودکی در مقابل هر واقعهای مانند تنها خوابیدن، تنها ماندن در منزل و رفتن به مهدکودک که منجر به جدایی او از والدین میشود، مقاومت نشان میدهد. اضطراب جدایی در اولین روز مدرسه نیز ممکن است رخ دهد. در محیط اجتماعی مدرسه نیز معلم سختگیر و تنبیهگر، وجود فردی آزاردهنده در مدرسه، مشکلات دوستیابی، اختلالات یادگیری شناخته نشده و حتی تغییر مدرسه کودک ممکن است باعث شکلگیری اضطرابهای جدیدی در وی شود.
مسایلی چون تغییر محل زندگی و جدا شدن از دوستان قدیمی نیز میتواند در به وجود آمدن و ماندگار شدن اضطراب در کودک نقش داشته باشند. از آنجا که اضطراب عامل بازدارندهای است که سرزندگی و خلاقیت را از کودکان میگیرد؛ توجه والدین به عوامل زمینهساز اضطراب در کودکان از اهمیت بسزایی برخوردار است. باز هم همراه ما شوید تا درباره علایم اضطراب در کودکان به دانشافزایی خود ادامه دهیم.
زمانی که متوجه دروغ کودک یا نوجوان پسر یا دخترتان میشوید، متأسف یا خشمگین شده و از خودتان میپرسید چرا درباره این مسئله به من دروغ گفت؟ نخستین و مستقیمترین نتیجه دروغ بیاعتمادی است و اینکه از این به بعد چقدر میتوانید به فرزندتان اعتماد کنید.
این نوشتار به شما توضیح میدهد که چرا فرزند شما دروغ میگوید و به شما درباره اینکه چه و چگونه عکسالعملی درباره او داشته باشید کمک میکند. پرسش مهم درباره دروغگویی این است که چرا بزرگترها از دروغگویی فرزندانشان نگران یا خشمگین میشوند و گاه از کوره در میروند؟
پدران و مادران بیش از اینکه نگران جنبههای انسانی، اخلاقی و ارزشی باشند، ترس از دردسرها و آسیبهایی دارند که احتمال میدهند در اثر دروغگویی و پنهان کاری برسر فرزندشان بیاید؛ چرا که با بزرگشدن کودکان و ورود آنها به محیطهای خارج از خانه، آنها قادر نیستند آنطور که باید و شاید از فرزندشان حمایت و مراقبت کنند. در اینجاست که پدران و مادران احساس خطر میکنند، زیرا نمیتوانند بر فرزندشان نظارت داشته باشند و آنها را به روش خودشان مدیریت و کنترل کنند. این درحالی است که بخشی از راستگویی و دروغگویی به تفاوت شرایط دنیای خارج از خانه و عقاید و نگرشهای درون خانه مربوط میشود؛ مثلا پدران و بهویژه مادران کنجکاوند بدانند که چه اتفاقی برای فرزندشان در محیط مدرسه یا جشن دوستان افتاده است و میخواهند فرزندشان همه آنها را صادقانه و بیکموکاست بگوید اما کودک به دلایلی از گفتن همه یا بخشی از اتفاقات طفره میرود و به پنهانکاری و دروغ رومیآورد؛ بنابراین راستگویی و دروغگویی تحتتأثیر فشار یا تفاوت نگرش بزرگترها و کوچکترها درباره خوببودن و بدبودن وقایع نیز رخ میدهد.
درصورتی که عاقلانه عمل کنید و با اعتماد بیشتری با فرزندتان مواجه شوید بهطور طبیعی میزان دروغگویی آنها را کاهش میدهید و راه را برای عادت به دروغ گفتن میبندید. البته والدین حق دارند از تصمیمات و کارهای فرزندشان آگاه باشند اما این نباید بهمعنای دخالتهای بیاندازه و گرفتن مسئولیتها از فرزندان باشد. وقتی پدر و مادر اطلاعات دقیق و درستی از وضعیت فرزندشان ندارند، احساس میکنند که وی انگار در پشت سر و دور از چشم آنها، کارهایی که نباید انجام میدهد؛ بنابراین ترس و اضطراب آنها را دربر میگیرد که نکند فرزندشان در حال کار اشتباهی باشد. حال در چنین شرایطی کافی است یک عمل اشتباه از سوی کودک رخ بدهد و سعی در کتمان آن داشته باشد. در این صورت تصورات والدین به یقین میپیوندد که بله، دیدی بچهام ناخلف درآمد» و چه و چه!
کمک به فرزندان در مسئولیتپذیری و پذیرش نتایج خطاهایشان
آیا به این فکر کردهاید که بهجای سرزنش و ملامت، شاید بهتر باشد به فرزندانمان بیاموزیم که در مقابل دروغهایشان کمی مسئولیتپذیر باشند و نتیجه عمل و کار خود را به گردن بگیرند؟ متأسفانه بیشتر والدین دروغ گفتن را یک مسئله کاملا غیراخلاقی تلقی میکنند. آنها طوری به فرزندانشان نگاه میکنند که انگار تیشه به ریشه تمام اختیارات و تواناییهای آنها زدهاند یا با دروغگویی باعث خرابی و نابودی همهچیز شدهاند.
حرکات و رفتار والدین به پل لغزندهای میماند که از یک جمله تو دروغ میگی» آغاز میشود و با یک جمله تو آدم بدی هستی» پایان مییابد. همچنین نباید فراموش کرد که تصور و درک فرزند از خودش بهتدریج سیر صعودی پیدا میکند. اگر فرزندتان فکر میکند که شما یقین دارید او آدم بدی است، پس، بیش از پیش واقعیت را پنهان میکند، زیرا او دوست ندارد که آدم بدی جلوه کند. مجددا تأکید میشود و نباید این مسئله را فراموش کنیم که بعضی اوقات فرزندان دروغ میگویند آن هم بهخاطر اینکه نمیخواهند پدر و مادرشان را ناامید کنند. باید متوجه باشیم وقتی کودکی به پدر و مادرش دروغ میگوید حتما چیزی در افکارش میگذرد. واقعیت این است که بچهها میدانند که دروغ گفتن بد است اما آن را زیانآور نمیپندارند و درک کافی از نتایج آن ندارند.
آنها دروغ گفتن را ابزاری میدانند که صرفا از طریق آن میخواهند ضعفهایشان را بپوشانند، خود را برای پدر و مادرشان عزیز کنند یا اینکه از دردسری که از آن میترسند برهانند. البته این رفتارهای کودکان، بهمعنای دردسری نیست که والدین تصور میکنند. کودک در چنین مواقعی سعی میکند خود را قانع کند. مثلا میگوید میدونم که کار بدی کردم، عصرانه نباید شکلات میخوردم، من اجازه نداشتم. خب اما چی میشه مگه؟ میدونم که کار بدی بود که میوهام را با شکلات عوض کردم ولی خب به کسی آسیبی نرسوندم. میدونم که نباید نمره درسم رو پنهان میکردم ولی خب هفته بعد جبران میکنم».
وقتی که کودک درو غ را زیانبار نمیبیند، 2سیستم با ارزشهای متفاوت در مقابل او قرار میگیرد:
نظام ارزشی و بهایی که خانواده به یک ارزش اخلاقی یا اجتماعی میدهد.نظام خانواده به او گوشزد کرده که چه چیزی ممنوع و چه چیزی مجاز است.
نظام ارزشی که خود کودک به آن بها میدهد وباور دارد اگر این کار من باعث آزار و اذیت کسی نمیشود پس مهم نیست.
بنابراین، کودک اعمالش را اینگونه توجیه میکند و بهخاطر همین ذهنیت که به دیگران آسیب نمیرساند، سعی میکند اعمال و رفتارش را توجیه و تأییدکند؛ نتیجه اینکه کودک برای خود یک موقعیت نادرست ایجاد میکند که در چارچوب آن میتواند بهویژه در سنین نوجوانی، قدرت مانور خود را در توجیه رفتارهای غلط افزایش دهد. نوجوان وقتی وارد اجتماع میشود در معرض تجربههای جدیدی همانند سیگارکشیدن قرار میگیرد و چون از قبل پنهانکاری را یاد گرفته و نیز یک چارچوب ذهنی برای خود درست کرده که حرف آخر آن این است که من با این کارم به کسی آسیب نمیرسانم» اعمال غلط خود را توجیه میکند. آنها برای تأیید کارهایشان از شواهد عینی و دوستان و بزرگترهای اطراف نیز کمک میگیرند. آنها میگویند دوستانم سیگار میکشند و هیچکدام مریض هم نشدهاند». به این ترتیب، نوجوانان میدانند که دروغ گفتن اشتباه است اما احتمالا دروغ را زیانآور نمیبینند یا اینکه به روشهایی خود را قانع میکنند.
بهترین روشهای مبارزه با دروغگویی
چگونه باید به کودکانمان بیاموزیم که دروغ نگویند و چه باید کرد که آنها مانند ما احساس نگرانی کنند؟
اول اینکه باید دقت کنیم که به دروغهای کودک و نوجوان بال و پر بیخودی ندهیم و موضوع را بزرگ نکنیم. اگر کودکی دارید که علیه شما خشمگین شده است یا میداند که میتواند با دروغ گفتن به خواسته خودش برسد، هوشیارانه باید مواظب باشید در تله او گرفتار نشوید. آنها میخواهند با کلک و دروغ و زیرکی موارد مورد نظرشان را به شما اعمال کنند و تأیید شما را هم بگیرند. باید بعضی از جزئیات را ناگفته بگذارید که علیه خودتان تمام نشود.
دوم اینکه باید از نفوذ و قدرتی که جامعه و گروههای دوستی روی کودکانتان دارند آگاه باشید. آنها زجرها و سختیهای زیادی را متحمل میشوند تا اینکه در گروهی پذیرفته شده و مورد قبول دوستانشان واقع شوند. یادمان باشد آنها از دروغ گفتنشان ناراحتند و عذاب وجدان دارند اما بار دیگر تکرار میشودآنها تصور میکنند که دروغ گفتن زیانآور نیست پدر و مادرم هرگز متوجه نخواهند شد مشکلی به بار نمیآورد پدرها و مادرها باید بپذیرند که به این علت فرزندانشان به آنها دروغ میگویند که ایشان هنوز به آن رشد عقلی کامل نرسیدهاند و متوجه نیستند که دروغگویی آنها علاوه بر اینکه باعث رنجش دیگران میشود میتواند در اجتماع مشکلات بزرگتر و مخاطراتی را به همراه آورد. در عین حال باید یادآور شد که در اجتماع کنونی، عوامل و مسائل تحریککننده زیادی وجود دارند که بچهها را به طرف خود کشانده و تحتتأثیر قرار میدهند درحالیکه در این روند پدرها و مادرها نقشی ندارند.
در واقع نمیتوان گفت که بچههای با ادب و خوب» تحریکپذیر نیستند و از کلکها و پنهانکاری بدشان میآید و بچههای بیادب و بد» از مسائل تحریککننده لذت میبرند. همچنین نمیتوان گفت که بچههای باادب هرگز دروغ نمیگویند ولی بچههای بد دروغگوهای قهاری هستند. واقعیت این است که همه بچهها چه بد و چه خوب، به طرف مسائل تحریککننده، کشش و گرایش دارند. همه آنها استعداد این را دارند که واقعیت را برعکس جلوه داده و دروغ بگویند؛ چرا که هنوز یک کودک هستند.
سوم اینکه، در مقابل دروغگو، رفتاری را نشان دهیم که پلیس در مقابل یک راننده با سرعت بالا عمل میکند. اگر شخصی با سرعت بالا رانندگی بکند، پلیس جلویش را گرفته و یک برگه جریمه در دستانش میگذارد. به هیچ وجه توضیحات و عذرخواهی او در مأمور پلیس اثری نمیگذارد و پلیس بیتوجه به حرفهای راننده جریمه را مینویسد و برگه جریمه را بهعنوان نتیجه اعمال راننده به او میدهد؛ خب همین روش را میتوانیم برای فرزندان به کار ببندیم. اگر فرزندتان به شما حقیقتی را نگفته است و یا واقعیتی را کاملا برگردانده، یا اینکه از حرفهای شما سرپیچی کرده است، در این صورت، خیلی راحت باید نتیجه کار و عملش را ببیند؛ مثلا اگر نخستین بار است که به شما دروغ میگوید، نتیجه کار زشتش این است که یک ساعت زودتر از معمول باید به رختخواب برود و بخوابد. در مرتبه دوم،پول توجیبیاش را ندهید، اگر ادامه پیدا کرد، 2روز دیگر ادامه بدهید. علاوه برآن، حق نگاه کردن به تلویزیون و استفاده از کامپیوتر را هم از او سلب کنید. او باید متوجه باشد که اگر بار دیگر به شما دروغ بگوید و واقعیت را پنهان کند، گرفتار چنین شرایطی میشود و کنار آمدن و اغماضی در کار نخواهد بود. شما در واقع با این نوع از اقدامات میخواهید به او بفهمانید که نتایج دورغگویی، فاجعهانگیزتر از خود دروغ خواهد بود. نتیجه تنبیه باید رابطه مستقیم با خود دروغ داشته باشد؛ بنابراین، فرزندتان باید نتیجه کارش را فوری و بسیار تأثیرگذار ببیند تا راه را بر ادامه پنهانکاری ببندد.
چهارم اینکه نباید یک رفتار و نتیجه آن را به دیگر اعمال گسترش دهیم و مشکل را بیش از آنکه هست بزرگ و پرپیچوخم نشان دهیم. کلاس درس اخلاق هم نباید تشکیل داد و سخن از ادب و بیادبی گفت که صد گفته چو نیم کردار نیست»؛ در همان مثال پلیس، پلیس در برابر تخلف رانندگی به شما فقط برگ جریمه همان تخلف را میدهد. شما را تا در خانه تعقیب نمیکند، نمیگوید حالا به کجا میخواهی بروی و شروع به توضیح درباره یک رانندگی خوب نمیکند بلکه قبض جریمه را میدهد و حداکثر تذکر این است که در اینباره مراقبت بیشتری باید داشته باشید. کافی است به او بگویید چه اندازه کارش اشتباه بوده است و نتیجه این عملش چه خواهد بود.
البته یادتان باشد این تذکر دادنها و تنبیهها باید در شرایط آرام و به دور از جنجال و سروصدا انجام بگیرد که در غیراین صورت معلوم نیست شما به نتیجه دلخواه میرسید یا نه.البته راهحلهای تشویقی برای جایگزین ساختن رفتار و اعمال درست مانند راست گفتن و جایگزین ساختن تدریجی آن با رفتارهای نادرست نظیر دروغ گفتن نیز میتواند در دستور کار والدین قرار گیرد که نیازمند وقت و بحث دیگری است.
جمله " نمی دانم چگونه سرحرف را با او باز کنم و در مورد رفتارهای غلطش صحبت کنم ؟!" ؛ شکایت اکثر والدینی است که نوجوانی در خانه دارند.
پیدا نکردن فضایی مناسب برای گفتگو، معمولا نگرانی و دغدغه ذهنی والدینِ نوجوانی است که زبان مشترکی با فرزندشان پیدا نکرده و در ارتباطاتشان نیز دچار مشکل شده اند.
گاهی عدم آشنایی با نحوه صحیح برخورد با یک نوجوان، باعث می شود پدر و مادرها فرسنگ ها از فرزندشان دور بیفتند، فاصله ای که شاید هرگز نتوان آن را جبران کرد.
برقراری ارتباط با نوجوانان مهارتی قابل یادگیری است؛ والدین به راحتی می توانند با کمک گرفتن از تدابیر زیر گفتگویی بهینه و ثمر بخش داشته باشند:
سر حرف را با نوجوان باز کنید
به جای این پا و آن پا کردن و خوردن مدام حرف هایتان، خودتان باشید و در کمال آرامش و با مقدمه ای شیرین باب سخن را بگشائید! با ساده ترین ها، مکالمه را شروع کنید
مثلا، بگوئید: " چه خبر؟"، " امروز چطور بود؟" ،"ناهار خوشمزه بود!" و.
همین سوال های ساده باعث می شود فرزند شما کم کم شروع به حرف زدن کند و خیلی از مسائل خود را با شما در میان بگذارد.
پیش از گفتگوی اصلی، بستر سازی کنید
بهتر است پیش از پرداختن به موضوع اصلی، بستر سازی کنید. مثلا، بر سر دیگر مسائل مهم زندگی نوجوان و یا خانواده توقف نمائید و در مورد یکی از اتفاقات پیش آمده اخیر، نظر او را بخواهید. سپس به تدریج گفتگو را هدایت کرده و در نهایت به سمت موضوعی که متمایلید در مورد آن بحث کنید، پیش ببرید. بدین طریق شما خواهید توانست فضای دوستانه ای را بر روابط خود و نوجوانتان حاکم سازید و او را راغب به گفتگو کنید.
بحث را با پرسش های منظوردار شروع نکنید
اولین قدم برای نتیجه دادن یک بحث، این است که به شخصیت نوجوانتان احترام بگذارید. در این صورت است که او با شما احساس راحتی کرده و درددل می کند.
بدون هیچ گونه سرزنش، انتقاد و یا تحقیری با بیان مثال ملموسی، بر رفتار نامطلوب نوجوان، ایست کنید و نظر او را راجع به آن جویا شوید. اگر می خواهید بحثی منطقی و نتیجه دار داشته باشید، بحث را با پرسش های منظوردار شروع نکنید. اگر از نوجوانتان بپرسید:" از صبح تا به حال کجا بودی؟" یا بگوئید:" معلوم است چه می کنی! می خواهی آبروی خودت و ما را ببری!"، مطمئنا به نتیجه نخواهید رسید و چیزی جز پرخاشگری و عصبانیت، جوابهای سروبالا و دروغ های نوجوان، چیزی عایدتان نخواهد شد.
بهتر است صحبت های خود را با سوال هایی کلی شروع کنید تا بحث کم کم پا بگیرد. مثلا بگوئید: "خوب امروز چه کارها کردی؟! از دوستانت چه خبر؟! و.".
به حرف نوجوان گوش دهید
در صورتی که موفق به ارتباط گرفتن شدید، در این مرحله توصیه می شود تا آنجایی که ممکن است اظهار نظر نکرده و دیدگاه خود را بیان نکنید. اجازه دهید سکان هدایت گفتگو به دست نوجوان باشد. فقط به حرف نوجوان گوش دهید. بهتر است هرازچند گاهی با بیان عباراتی چون " آهان، اوهوم، ." به او ثابت کنید که سرو پا گوش هستید و یا با پرسش سوالاتی از آنچه که گفته است، نظر او را برای ادامه بحث، جلب کنید و خود نیز به این اطمینان برسید که صحبت های او را درست متوجه شده اید.
از او سوال کنید ولی قضاوت نکنید
همیشه فرض را بر این بگذارید که او دلیلی منطقی برای انجام کارهای خود داشته است. بدون هیچ سوگیری و برداشتهای یک جانبه، سوالات خود را بپرسید و منتظر جوابهای قانع کننده نوجوان باشید. اگر قانع نشدید سوال خود را به طریقی دیگر بیان کنید و از نوجوان توضیح بیشتری بخواهید. برای درک و تفهیم بهتر مسئله، سعی کنید بی هیچ غرضی رفتارنوجوان را توصیف کنید و نظر او را نیز را راجع به آن بخواهید. البته یادتان باشد برای توصیف رفتارهای نوجوانتان، از واژه های "غلط" و " احمقانه" استفاده نکنید.
دنبال بهانه گیری و جروبحث نباشید
اگر می خواهید نوجوانتان پس از مدتی فقط صدای شما را نشنود بلکه به حرفتان نیز گوش دهد بایستی حواستان به گفتگوها باشد. دنبال بهانه گیری و جر وبحث نباشید. از کاه، کوه نسازید و بر سر هر موضوع کوچک و بزرگی غرغر نکنید. چشم تان را بر روی برخی از رفتارهای غلط او ببندید تا جای بحث برای موضوعات مهم تر باقی بماند.
به او بفهمانید نگران او هستید
برای این که نوجوان اجازه مداخله در مشکلات شخصی اش را به شما بدهد، به او بفهمانید نگرانش هستید و قصد کمک دارید. طوری رفتار نکنید که انگار شما همه بایدها و نبایدهای زندگی نوجوان را می دانید.مثلا، به او بگوئید:" چند وقتی است تو خودت هستی، نمی دانم چه موضوعی پیش آمده اما می توانی برای هر نوع کمکی روی من حساب کنی!".
آرام و با صراحت کامل با نوجوان صحبت کنید
اگر چه شاید بسیار برافروخته و عصبانی باشید اما تمام تلاشتان را کنید تا برخوردتان با نوجوان تند نباشد. خیلی آرام اما با صراحت و صداقت کامل در مورد سیگار کشیدن، دوستان ناباب، افت تحصیلی و. با فرزندتان صحبت کنید و جنبه های مثبت و منفی رفتار اشتباهش را توضیح دهید. او باید بفهمد که راه را اشتباه می رود و ممکن است در آینده دچار مشکلات بسیاری شود.
با عصبانیت او مقابله مثل نکنید
اگر نتیجه مساعدی از گفتگو حاصل نشد، ممکن است نوجوان عصبی و بداخلاق شده و رفتار تندی با شما داشته باشد. در این شرایط شما باید به خود مسلط باشید و این رفتار او را راهی برای ابراز هیجاناتش تعریف کنید. سعی کنید به سردرگمی و عصبانیت او دامن نزنید و یا دهان به دهانش نشوید.
تصمیم را به عهده خودش بگذارید
اگر گمان می کنید نتیجه گفتگو رضایت بخش بوده است بهتر است پس از بیان دلایل و توجیه نوجوان، مثل آن ضرب المثل ماهی و ماهیگیری رفتار کنید! به جای این که تلاش کنید ماهی صید کرده خود را به زور به نوجوانتان بدهید، ماهیگیری را به او بیاموزید. به هنگام مواجهه با مشکلات نیز، به جای بازی نقش قرص حلال مسائل، سعی کنید تصمیم را به عهده خودش بگذارید. قدرت نیروهای درونی نوجوانتان را یادآوری کنید، استعدادها و شایستگی هایش را به رخ بکشید و به او بگویید که در هر شرایطی پشتیبان و یاور او خواهید بود .
ترس حالتی از احساس است. تجربه ای ذهنی از چیزی تهدیدکننده که وجود خارجی ندارد. بچه ها دوره هایی از ترس های مختلف را می گذرانند.
ترس از تاریکی، غول زیر تخت، دندانپزشک، ترس از جن و شیطون، معلم، مدرسه و حیوانات. معمولاً این ترسها موقتی هستند و کودکان به مرور زمان با بزرگتر شدن می توانند آنها را پشت سر بگذارند. اغلب ترس ها در سنین ۴ یا ۵ سالگی به طور موقتی رخ می دهد. وقتی کودک دچار ترس می شود، نیاز دارد تا به او اطمینان داده شود.
گفتن اینکه بیخودی می ترسی هیچ چیز زیر تخت تو نیست به کودکی که در دنیای خیالی او غولی زیر تختش وجود دارد، کمکی نخواهد کرد. انکار غول زیر تخت فقط می تواند سبب تضعیف پیوند بین کودک و والد شود. در واقع پا فشاری کودک بر وجود غول زیر تخت، وسیله ای برای جلب توجه والدین و نگه داشتن آنها در اتاق خواب خود است. در عوض گفتن این جمله که چون تو فکر می کنی غولی زیر تخت توست،
بنابراین ترسیده ای، حسن تفاهم و رابطه بین کودک و والد را تقویت می کند. در حقیقت وقتی به احساسات کودک اقرار کرده و با خیالات و تصور او همراه می شوید، می توانید پیشنهاداتی برای کاهش ترس او داشته باشید. بنابراین یکی از راههای مقابله با ترس های کودک عدم انکار ترس و احساس کودک است.
یکی دیگر از راه های مقابله با ترس کودک صحبت کردن با کودک در مورد ترس او است. بهتر است با کودک صحبت کنید و علل، عوامل و ریشه ترس را در کودک شناسایی کنید. گاهی ریشه ترس در کارتون ها یا فیلم های تخیلی و خیال پردازانه ای است که کودک می بیند. لذا لازم است آن فیلم و کارتون ها را از دسترس کودک دور نگه دارید.
همچنین گاهی داستان هایی که در آن موجودات خیالی مثل غول، شیطان، جادگر و غیره نیز وجود دارد، کودک را میترساند. یکی از راههایی که به کودک در کنترل ترس کمک می کند، داستانها و قصه هایی است که در آنها نحوه غلبه بر ترس وجود دارد؛ در حقیقت داستان هایی که بتوان از آنها برای آموزش غیرمستقیم کودک بهره برد. در ادامه داستانی را نقل می کنیم که می تواند به کودک در کنترل و غلبه بر ترس کمک کند.
جک جغد سفید کوچولویی بود که در جنگلی سرسبز با خانوادهاش زندگی می کرد. او هنوز کوچک بود و خیلی چیزها از پدر و مادرش یاد می گرفت. همان طور که می دانید، جغدها در روز کار زیادی انجام نمی دهند. آنها روزها استراحت و شب ها کار می کنند. بنابراین بیشتر وقت ها پدر یا مادر جک برای به دست آوردن غذا شب ها بیرون از لانه می رفتند ولی جک چون کوچک بود،باید در لانه می ماند. البته برخی شب ها مادرش نیز پیش او می ماند. جک درباره جنگل چیز زیادی نمی دانست. شب ها تمام جنگل تاریک می شد. روزها وقتی که خورشید در آسمان بود، جغد کوچولو می توانست همه چیز را ببیند و بشنود و وقتی صدایی می شنید، سرش را بر می گرداند و می توانست ببیند صدا از کجا است اما شبها نمی توانست این کار را انجام دهد چون هیچ نوری نبود و او نمیتوانست چیزی را ببیند! او در شب فقط صداها را می شنید. خیلی از این صداها عجیب و غریب بودند و او را می ترساندند.
یک شب جک کوچولو همان طور که بر روی شاخه نشسته بود و سعی داشت بخوابد، صدای عجیبی شنید. صدایی که تا به حال نشنیده بود. صدا بلند بود. جک خیلی تلاش کرد تا ببیند صدا از کجاست ولی هوا خیلی تاریک بود و چیزی دیده نمی شد. جک کمی ترسیده بود.
یواش یواش خودش را به مادرش نزدیک کرد و کنار او خوابید ولی او نتوانست آن شب را راحت بخوابد و از آن صدا ترسیده بود. صبح روز بعد جغد کوچولو از خواب بیدار شد. خورشید آرام آرام همه جا را روشن کرد. ناگهان جک دوباره همان صدایی را که شب قبل شنیده بود، دوباره شنید. خوب همه جا را نگاه کرد و جیرجیرک کوچکی را روی شاخه دید.
خیلی تعجب کرد و خوب دقت کرد، فهمید که صدا از همان جیرجیرک کوچک است. سپس خندید و فهمید صدایی که شب قبل او را ترسانده بود، از این جیرجیرک کوچک بوده، نه یک چیز عجیب و غریب. دوباره شب فرارسید و جک خوشحال بود که دیگر از آن صدا نمی ترسید، چون می دانست که صدای همان جیرجیرک کوچولو است.
همان طور که جغد کوچولو داشت می خوابید، ناگهان سایه ای را روی شاخه درخت دید. سعی کرد که نترسد ولی آن سایه مدام تکان می خورد و کوچک و بزرگ می شد. جک دوباره ترسید. هر چه تلاش کرد تا ببیند که آن سایه چیست، موفق نشد چون همه جا تاریک بود. جک که حسابی ترسیده بود،دوباره به سمت مادرش رفت و خود را زیر پر و بال مادرش پنهان کرد و سعی کرد بخوابد اما نتوانست خوب بخوابد. او همان طور که به آن سایه فکر می کرد، کمکم خوابش برد. صبح جک چشمان خود را باز کرد و به یاد سایه دیشب افتاد. همه جا را با دقت نگاه کرد؛ مخصوصاً شاخه درخت را. روی شاخه درخت پروانه بزرگی را دید که بالهایش را به هم می زد.
جک به او سلام کرد و صبح بخیر گفت. او هم به جک سلام کرد. پروانه به جک گفت: دیشب چون از سفر برگشته و خسته بوده، روی همین شاخه استراحت کرده است. جک دوباره خندید و فهمید سایه ای که دیشب دیده بود، سایه این پروانه زیبا بوده است که بالهای خود را به هم می زده.
جک خیلی خوشحال شد و با خودش گفت: دیگر نباید از چیزی بترسم چون چیزهایی که در شب می بینم، واقعاً ترسی ندارند. از آن روز به بعد دیگر شب ها جک از هیچ چیزی نمی ترسید و آرام و خوشحال می خوابید و خواب های خوب و قشنگی می دید.
ناخن جویدن عادتی است که بسیاری از بچه ها دارند و گاهی اوقات تا آخر عمر ادامه می یابد. در اغلب موارد، ناخن جویدن ، واکنشی است در مقابل تنش. در مواقع تنش زا ،هم بچه ها و هم بزرگسالان دستشان را به دهانشان می برند یا به صورت خود دست می زنند. این واکنش به یاد آورنده ی مادر و ارتباط آن با احساس آرامش و امنیت است. ناخن جویدن یکی از رفتارهای ” دست به دهانی ” است که انسان را آرام می سازد. ممکن است کودک در مدرسه یا حتی به خاطر واقعه ی خاصی مثلا جشن تولدی که در پیش است، یا احساس کمرویی در جمع افراد نا آشنا،نگران و مضطرب باشد.
وقتی بچه ها مشکلی را به شکلی منفی ابراز می کنند، والدین بایستی صبور باشند. وظیفه ی شما به عنوان والدین این است که اطمینان حاصل کنید که استعدادهای بالقوه ی فرزندتان به حداکثر شکوفایی خود می رسند. اگر گیاهی آنطور که باید و شاید رشد نکند، باغبان آن را به خاطر ماهیت بدش سرزنش نمی کند. باغبان به خوبی می داند که چیزی در محیط وجود دارد که مانع رشد مناسب گیاه شده است. بنابراین ، لازم است زمانی که با چنین مشکلات رفتاری مواجه می شویم قابلیت سازندگی خود را به یاد بیاوریم.
.
.
.
.
.
قصه خرگوش کوچولو
روزی روزگاری ، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود، خشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند و همه نوع رنگ و شکلی در آنها دیده می شد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند. باغبان می دانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آنها را هر هفته با یک قیچی باغبانی می چید تا ظاهر گیاهان هم سالم و بی نقص باشد.
روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمی دانست. نمی دانست که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچکتر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ . جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ . دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید.
روز بعد، باغبان از خانه بیرون آمد تا برود و باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود ، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست می داشت. هر روز به آنها نگاه می کرد. آنها را تمیز نگه می داشت و می شست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این ، می دانست که هر کس به دیدن باغ بیاید ، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد.
اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت ، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده تا ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آنها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر گل ها و سبزه ها را زشت و ناقص کرده بود. وقتی که بازدید کنندگان هم برای دیدن گل ها به باغ امدند خیلی ناراحت شدند. آنها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند ، اما همه گیاهان زشت و جویده شده بودند.
خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوشحال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید :” چرا ناراحتی؟ ” باغبان گفت : ” یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است.”
خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت : ” متاسفم آقای باغبان. من بودم که گیاهان شما را جویدم.”
باغبان با ناراحتی گفت :” اما آنها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند.” خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زیبا به نظر نمی رسند. خرگوش کوچولو گفت : ” متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاهان باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم ؟
باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت : نگاه کن، من این گوشه ی باغ هویج کاشته ام. هر وقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، می توانی این هویج ها را بجوی.” خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت : ” اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند.”
خرگوش کوچولو گفت : ” آیا می توانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری بکنم؟.” باغبان لبخندی زد و گفت : ” بله می توانی.تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هر وقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آنها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم. تو به من نشانشان می دهی و من آنها را می چینم. بعدها که کمی بزرگتر شدی به تو یاد می دهم چگونه خودت این کار را انجام بدهی.”
خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آبدار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و با دندان های سفید بزرگش گاز بزرگی به هویج زد. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ.
بازي و اسباب بازی براي کودکان بسیار مهم است. به طوریکه آن ها بيش ترین ساعتهای بیداری خود را به بازي و فعالیت می پردازند. کودکان زمان بازي را بسیار دوست داشته و این زمان را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند انتخاب اسباب بازی مناسب و تعداد آن براي بچه ها در هر سنی بسیار دارای اهمیت است.
خود پدر و مادرها هستند که فرزندانی متوقع تحویل جامعه میدهند . پیش از حاملگی ميگويند تا منزلمان را بزرگتر نکنیم بچه دار نمی شویم و پس از این که منزل شان را تغییر دادند با امدن کودک اتاق بچه را پر از اسباب بازی ميکنند طوری که جا براي سوزن انداختن هم نیست چه رسد به بازي کردن! ولی جای تعجب است که چه طور پدر و مادرهای امروزی در این عصر ارتباطات هنوز نمی دانند که داشتن اسباببازي زیاد براي بچه ها مناسب نیست.
طبق تحقيقات جدید کودکانی که اسباب بازی های بیشماری دارند پریشان تر هستند و از بازي لذت نمی برند. این تحقيق به وسیله پژوهشگران دانشگاه Toledo در اوهایو Ohio در ایالات متحده آمريکا با همکاری ۳۶ کودک نوپا صورت گرفت. در این تحقيق به مدت نیم ساعت تا یک ساعت کودکان با چهار و یا شانزده اسباب بازی در اتاق بازي کردند.
پژوهشگران دریافتند کودکان در محیطی با اسباببازي های کم تر، مدت بیشتری فعالانه در بازي حضور پیدا ميکنند . هنگامی که اسباببازي های کمتری براي انتخاب موجود است ، بچه ها از خلاقیت ذاتی خود استفاده ميکنند تا راههای مختلفی براي بازي با یک اسباب بازی پیدا کنند.
به گفتۀ پژوهشگران، بچه ها با اسباب بازی های کم تر، هیجان بیشتری از خود نشان میدهند . آنها همچنين بر این باورند که اسباب بازی زیاد باعث عدم تمرکز بچه ها ميشود و آنها نمی توانند بر بازي تمرکز کافی داشته باشند. نداشتن تمرکز کافی باعث ميشود بچه دائم اسباب بازی هایی که در دست دارد رها کند و به سراغ اسباب بازی دیگری برود. آری، به همین سادگی، اسباب بازی بیش تر تمرکز کمتری در کودک ایجاد ميکند . بچه ها در سال های اولیۀ زندگی خود بازۀ تمرکز پایینی دارند. در این سالها بسیاری اسباب بازی ها شرایط را بدتر ميکند و تمرکز بچه ها را کاهش ميدهد.
با اسباببازیهای زیاد چه کار کنیم؟
حال درصورتی که متوجه شده اید که ضروری نیست کودکتان انبوهی از اسباب بازیها را در اتاقش داشته باشد، نگران نشوید. میتوانید رویۀ جدیدی در پیش بگیرید؛ با آگاهی و همکاري کودک، قسمتی از اسباببازي هایش را، که کم تر مورد توجه اوست، جمع اوري و بستهبندي کنید و براي چند وقتی دور از دسترسش نگه دارید و پس از چند وقتی آنها را با تعداد دیگری از اسباببازي ها جابجا کنید. با این شیوه، هم از ریخت و پاش های اضافه راحت می شوید، هم توجه کودک را به اسباب بازی هایی که چند وقتی در دسترسش نبوده اند جلب می کنید و باعث می شوید بچه بتواند رابطه عمیق تری با آنها برقرار کند. در عین حال، میتوانید برخی از اسباب بازی ها را به دیگران کادو دهید یا آنها را به خانه های بازي خیریه اهدا کنید.
چه اسباببازي هایی برای چه سنی مناسب است؟
ـ گروه بندی مشخصی وجود ندارد ولی تا ۲ سالگی باید بیش تر از اسباب بازی هایی استفاده شود که تحریک حسی و حرکتی براي کودکان به وجود آورد . به عنوان مثال جغجغه باعث تحریک سیستم شنوایی بچه ميشود یا اسباب بازی های رنگی که بالای تخت بچه نصب ميشود ، قدرت بينايي بچه را تحریک ميکند . ولی در عین حال باید امن باشد. امن یعنی اینکه تیز و برنده و یا شکننده نباشد و رنگ و جنسش طوری باشد که اسیب های فیزیکی و مسمومیت ایجاد نکند.
از دو سال به بالا اسباب بازی هایی بهترند که در تقویت خلاقیت، مهارت حل مسئله و تمرین براي ایفای نقش های زمان بزرگسالی نقش داشته باشند؛ مانند لگو یا جورچین. اما پدر و مادر هنگامی که می بینند بچه نمی تواند با این اسباب بازی ها کار کند، نباید خودشان این کار را انجام دهند. باید نظارت کنند تا او خودش با این اسباب بازی ها کار کند.
درباره این سایت